جدول جو
جدول جو

معنی شاد کام - جستجوی لغت در جدول جو

شاد کام
فیروزمند، مظفر، کامروا، خوشحال
تصویری از شاد کام
تصویر شاد کام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادکام
تصویر شادکام
خوشحال شادمان شادخوار، کامروا کامران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادکام
تصویر شادکام
شادمان، کامران، کامروا، کامیاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادکام
تصویر شادکام
خوشحال، کامروا، کامران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادکامه
تصویر شادکامه
(دخترانه)
کامروا، خوشحال، شادمان
فرهنگ نامهای ایرانی
فرانسوی باد مرگ باد سوزان که از رپیتوین (جنوب) آمریکا به سوی اپاختر (شمال) می وزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد زکام
تصویر باد زکام
باد سرما باد چایمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد کام
تصویر خرد کام
مقابل فراخ کام، کسی که دهان کوچکی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود کام
تصویر خود کام
خود رای، متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه نام
تصویر شاه نام
نام نوعی ساز است
فرهنگ لغت هوشیار
پی در پی کشت گفتن بحریف آن گاه که خود را در بازی بدین وسیله فرصت ندهند که بازی دیگر کند و بازی قایم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادکامی
تصویر شادکامی
خوشحالی شادمانی، کامروایی کامرانی
فرهنگ لغت هوشیار
ادات تحسین احسنت آفرین، تهنیت تبریک، روز بیست و ششم از ماههای ملکی، پول و نقل و گل و غیره که در جشن عروسی بسر عروس و داماد نثار کنند یا به مطربان و رقاصان دهند شاباش، امراز شاد بودن شادمان زی، خرم باش خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاد باد
تصویر شاد باد
پرده ایست از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادکامی
تصویر شادکامی
کامرانی، خوشحالی، شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد سام
تصویر باد سام
باد سموم، باد زهرناک، باد زهرآگین، باد گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشاده کام
تصویر گشاده کام
آنکه آرزو هایش بسهولت تحقق یابد کامروا کامیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه قام
تصویر شاه قام
شاه قایم، پی در پی کشت گفتن به حریف، آن گاه که خود را در بازی شطرنج زبون بینند تا بدین وسیله فرصت ندهند که بازی دیگر کند و بازی قایم شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادکان
تصویر شادکان
(پسرانه)
کامیاب، کامروا، خوشحال، شادمان، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بد کام
تصویر بد کام
بد اندیش بد طینت بد ذات بد خواه
فرهنگ لغت هوشیار
شکاف زمین برای زراعت شیار، زمینی که در آن شکاف ایجاد کرده باشند برای زراعت
فرهنگ لغت هوشیار